غزل 328 - حافظ - من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم

من که باشم که بر آن خاطر ِ عاطر گذرم، لطف‌ها می‌کنی ای خاک ِ درت تاج ِ سرم! دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو، که من این ظن به رقیبان ِ تو هرگز نبرم، همتم بدرقه ی راه کن ای طایر ِ قدس، که دراز است ره ِ مقصد و من نوسفرم، ای نسیم ِ سَحری بندگی ِ من برسان، که فراموش مکن وقت ِ دعای سَحرم!
ویدیوهای مرتبط