رمان لجباز پارت ۳ #لجباز دیانا : همینه که هست ارسلان: ببین امروز خیلی سم بودی دیانا: ببین حصلتو ندارم گمشو ارسلان: عصبی میشی خوشگل تر میشی دیانا : گمشو بی ادب .... رفتن ماهم رفتیم کافه نشتیم عسل: وای اون پسر کی بود نیکا: رضا؟ عسل: آره همون روش کراش زدم دیانا: خاکبسرت نیکا : اون پسر بود دیانا: ارسلان ؟ چندش نیکا: نه بابا اون یکی عسل: حتما رضای من نیکا: نهههههه دیانا: متین؟ نیکا: آره، روش کراش زدم دیانا: مبارکه عسل و نیکا : رو ارسلان کراش زدی؟ دیانا: نه بدم میاد ازش گارسون : چی میل دارید دیانا: بچه ها چی میخورید نیکا: چایی عسل: منم همینطور دیانا: لطفاً ۲ تا چایی یدونه قهوه گارسون : چیزه دیگه ای لازم ندارید دیانا: نه ممنون عسل: یعنی میشه من دوباره رضام ببینم نیکا: منم میشه دوباره متینم ببینم ... یهو یه صدایی از پشت سرم اومد متین و رضا: وای عاشقمون شدین عسل: نفهمیدم چیشد که سریع رضارو بغل کردم ارسلان: دیدم دیانا داره گریه میکنه .... چیزی شده نیکا: چیشد عسل: چت شد آجی دیانا: خوبم عسل و نیکا بیاین بریم خونه

پاسخ به

×