نگهبان ماه...پارت1 •-• otaku

این داستان خیالیه امیدوارم خوشتون بیاد..اسمت رو آرونا گذاشتن به معنی ماه..Aruna  سه روز دیگه 18 سالت میشه متولد ماه شهریور هستیداخل کره جنوبی زندگی میکنی ...ساعت 4 صبح از خواب میپری...یه صدایی میشنویAruna:کسی توی اتاق منه؟(پتو رو اروم روش میکشی روی صورتت)B:آرونا؟Aruna:آ..ب..بله شما؟...B:من کارت دارم باید با من بیایAruna:من تو رو نمیشناسم تو کی هستی؟ فقط صدا میاد بیا میخوام صورتتو ببینم...(از پنجره ی اتاقت میاد داخل)Aruna:..(همینجوری با تعجب نگاش میکنه)اون یه پری با موهای لخت و زرد بود که چشماش توی شب اکلیلی و نورانی دیده میشد..لباسش یک دامن و  تور بنفش خوشگل بود(خیلی رویایی و قشنگ)B:با من بیا میخوام یک چیزی نشونت بدم تو قبلا منو دیدی نیاز نیست بترسی وقتی 6سالت بود من توی حیاط خونتون پشت ساختمون باهات بازی میکردم.Aruna: آ..اره یادمه واقعا خودتی؟(شگفت زده از جا بلند میشه و نزدیک پری میره)B:اوم..حالا بیا Aruna:.باشهدستتو گرفت و از پنجره پرید..اون ساختمون 10طبقه بودموهات روی هوا شناور بود..حالا سقوط کردیدB:نترس من میتونم پرواز کنمAruna:(جیغ میزنی و چشماتو میبندی)تند تند پا میزنیپات به زمین میخوره توی چمن ها بدون کفشAruna:ما زنده ایممم(با ذوق)یک جایی بود که حتی تصورشم قشنگهپری دستشو گرفت تا با هم بالای کوه برن(پری لبخند قشنگی داره)در کنجکاوی بمونید تا پارت بعدددد