زندگي تر شدن پي در پي ، زندگي آب تني کردن در حوضچه " اکنون " است رخت ها را بکنيم : آب در يک قدمي ست . پشت سر خستگي تاريخ است . پشت سر خاطره ي موج به ساحل صدف سرد سکون مي ريزد . لب دريا برويم ، تور در آن بيندازيم و بگيريم طراوت از آب . ريگي از روي زمين برداريم وزن بودن را احساس کنيم . کار ما شايد اين است که ميان گل نيلوفر و قرن پي آواز حقيقت بدويم . زندگي رسم خوش آيندي است . زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ ، پرشي دارد اندازه ي عشق . زندگي چيزي نيست که لب طاقچه ي عادت از ياد من و تو برود . زندگي حس غريبي است که يک مرغ مهاجر دارد . زندگي سوت قطاري ست که در خواب پلي مي پيچد . هر کجا هستم ، باشم ، آسمان مال من است . پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمين مال من است . چه اهميت دارد گاه اگر مي رويند قارچ هاي غربت ؟ سهراب سپهری
ژانر:

پاسخ به

×