کتاب کپشنی/ دوست خیالی/استار خونین نبود بدنم داشت میلرزید با خودم گفتم:ای بدن من فقط یک روز با این دختر بودم.... بدن گفت:تو انقدر باهاش دوست شدی که اسمشو نپرسیدی؟ بعدشم نمیخوای دنبالش بگردی؟...... گفتم:راست میگی!!! باید برم دنبالش..... تا میخواستم برم برگشت و گفت:لایلا کجا بودی بدنم داشت میلرزید.... تو ذهنم گفتم:مثل من اونم بدنش لرزید!!! بعد دوباره گفتم:منم نگرانت بودم! بیا بشین... گفت:راستی انقدر حواسم پرت بود یادم رفت بگم اسمم چیه؟ تو میخوای اسمم رو بدونی؟ .... من سرم رو تکون دادم و گفتم میتونی راجب خودت بگی؟؟ گفت:باش.اسمم سوفی... گفتم:چرا نرفتی پیش خدمتکارت؟ ... گفت:خب اون خیلی... خیلی بد بود موقع شونه کردن موهام خیلی دردم میومد انگار عصبانیت اش رو سر من خالی میکنه!! یکبار دیدم داره تلفنی با سی صحبت میکنه میگف که 13 ساله که پولشو نگرفته البته خانواده من انقدر پولدارن که 6 ملیارد بهش داده بودن اما خب حق داره...... سازنده:اگه متوجه نشدید به پارت قبل سر بزنید
ژانر:

پاسخ به

×