*دلم نیومد نزارم چون خودمم هیجان داشتم*
بریم برای ادامه..
تهیونگ اومد سمتمو خمار نگام میکرد.
ملو:کاری داشتی؟
تهیونگ:سکوت-
ملو:با توعما.
تهیونگ:به سمتم قدم برداشت و نگام میکرد..
فاصله بینمون خیلی کم بود.
تهیونگ:کیفتو جا گزاشتی؛
ملو:اها..باش ممنون..
تهیونگ:بیا بریم.
ملو و ته از سرویس بیرون اومد و سر میز نشستن-
آنا کوک داشتن لاس میزدن و با دیدن این دوتا که با قیافه ی پوکر نگاشون میکنن خفه شدن-
ملو:به به..
ته:پشمام.
کوک و آنا:برداشتن چاقو و تیز کردنش.
آنا:من ملو رو میکشم..تو هم برو ته و بکش..
کوک:با کمال میل.
بعد همه بچها داشتن میخندیدن بجز تهیونگ..
کمی توجه کردم دیدم دوتا دختر و یه پسر خابالو هم روی میز نشستن.
ملو:شوگاااااا..لیسااا..پشمامممم سایانن.
بچها:سلام ملو چطوری?
ملو:خوبم..چخبر چقد بزرگ شدین.از دبستان دیگه ندیدمتون..
شوگا:در حال چرت زدن-
سایان:وای دختر آره,,لیسا:بیاین بشینیم.
نشستیم رو میز و سفارشارو آوردن-
غذامونو خوردیم..بچها پاشدن و کم کم رفتیم..
داشتم تاکسی میگرفتم که..
تهیونگ:من میرسونمت..بیا بشین تو ماشین؛
ملو:نه ممنون..من خودم میرم
تهیونگ:گربه چموش هنوز آدم نشدی نمیفهمی وقتی میگم بشینی باید بشینی؟
ملو:ببین تو سرویس چیزی بهت نگفتما الان همین گربه ی چموش تبدیل میشه به یه گربه وحشی پس نمیام-
تهیونگ:بشین دیگه ملو عصاب ندارم..نشستم تو ماشین و سرمو تکیه دادم ب صندلی.
تو راه بودیم که تهیونگ ماشینو ترمز کرد..
اصن کرم درونم بدجور فعال شده!
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت