داستان ترسناک روح/ پارت دوم/ بعضی جاهاش واقعیه

بچه ها بخش هایی از این داستان برام اتفاق افتادشنبه ی همین هفتهبا پدر و مادرم رفته بودیم بیرون یه اقا با یک لحن خیلی اشنا صدامون زد اما چیزی نگف فکر کردیم شاید روانیه وقتی رفتیم خونه من اماده شدم واسه خواب رفتم بخوابم اما یه نوری پشت پنجره دیدم رفتم دیدم اون اقاهه تو حیاطمونه!!!! رفتم تو حیاط و یه چیز سفید دیدم جیغ کشیدم و هنوز هم نفهمیدم توهم بود یا نهفقط خدافقط قراناپارات جونم لطفاااا پاک نکن