یک شب تاریک و بیقرار در میخانه گذراندم
شب گذشته به تنهایی در یک میخانه تاریک و بیقرار بودم، صدای گریه و ناله افرادی که به دنبال فراموشی میگشتند، در هوای سنگین حس میشد. تنهایی و تاریکی اتاق، احساس ناامنی و بیقراری را در دلم عمیقتر کرد. نوشیدنی الکلی در دستم، فکرها و خاطراتی تلخ که هرگز فراموش نمیشوند. آیا این تجربه زمانی به من کمک خواهد کرد یا به تنهایی و تاریکی زندگیم ادامه میدهم؟
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت