سریال سیب ممنوعه قسمت ۳۳۱

سریال سیب ممنوعه قسمت ۳۳۱ سریال سیب ممنوعه قسمت 331 دوبله فارسیآدرس کانال یوتیوب مشکی‌مدیا آدرس کانال مشکی کاناپه ...آدرس کانال یوتیوب مشکی ترکی آدرس کانال یوتیوب مشکی ترکیدو آدرس کانال مشکی ترکیسه ...آدرس کانال مشکی ترکی4 ...آدرس کانال تلگرامی: داستان قسمت آخر سریال حکیم‌اوغلو. آتش و ایپک عروسی می‌کنند؟ داستان قسمت آخر سریال معصومیت. اتفاق باورنکردنی: ادا با ایلکر عروسی می‌کند! اندر و جانر داخل اتاق خانه سالمندان می روند. اندر تصور میکند که حسنعلی زنده است و آنجاست، اما مرد دیگری را در اتاق می بیند. او عذرخواهی کرده و بیرون می رود. سداعی در سالن مقابل آنها ظاهر می شود و با طعنه، نامه ای از طرف چاتای به اندر می دهد که داخل آن نوشته شده است که برای سرگرم کردن اندر، چنین کاری کرده است و اگر باز هم دلش میخواهد در زندگی او سرک بکشد، این بازی ها را ادامه میدهد. اندر عصبانی شده و کاغذ را مچاله میکند و همراه جانر می رود. اندر به خانه دوعان می رود و دوباره در مورد شراکت با او صحبت میکند. دوعان میگوید که تصمیمش را میگیرد و با چاتای صحبت میکند.ییلدیز با دیدن چاتای و کومرو، شوکه و ناراحت می شود. او ابتدا میخواهد سمت خانه برود، اما پشیمان شده و سوار ماشین می شود و از آنجا می رود. او با گریه پیش وکیل خود می رود و می‌گوید که قصد طلاق از چاتای را دارد. سپس ماجرا را تعریف میکند. وکیل از ییلدیز میخواهد که موضوع را به هیچکس نگوید و به روی چاتای نیاورد تا آنها در این مدت مدرک جمع کنند. ییلدیز قبول میکند. ییلدیز به خانه دوعان می رود. تو سراغ کومرو را میگیرد و دوعان می‌گوید‌ که با دوستانش بیرون رفته است. کمی بعد کومرو به خانه می آید. ییلدیز با او رفتار سردی دارد و به او طعنه می زند. سپس آنها را برای شام به خانه شان دعوت میکند. کومرو بهانه می آورد، اما دوعان قبول میکند و میگوید که خودش نیز با چاتای کار دارد. ییلدیز به خانه می رود. او در اتاق عکس خودش و چاتای را برداشته و نگاه میکند و میگوید:«من چقدر احمق بودم.»در خانه دوعان، کومرو در مورد کار دوعان با چاتای سوال میکند و وقتی می فهمد که دوعان قصد شراکت با چاتای دارد، کلافه می شود. دوعان از اینکه کومرو دوست ندارد که او در ترکیه پیش کومرو بماند، عصبی است و با یکدیگر بحث میکنند. کومرو چنین چیزی را انکار میکند و عدم شناخت و اطمینان به چاتای برای کار را بهانه میکند. وقتی چاتای به خانه می رود، ییلدیز خبر میدهد که برای شب دوعان و کومرو را دعوت کرده است. چاتای از اینکه ییلدیز بی خبر از او چنین کاری کرده، گلایه میکند. ییلدیز اهمیتی نمی‌دهد. چاتای می‌خوابد و ییلدیز به عمد محکم به صورت او می کوبد. چاتای با شوک بیدار می شود . ییلدیز میگوید که دستش خورده و معذرت خواهی میکند. چاتای از رفتارهای عجیب ییلدیز کلافه می شود. اندر به رستوران پیش جانر و امیر می رود. او می‌گوید که مشکلات ییلدیز حل شده و حالا دیگر می‌توانند نقشه پدر عمر را ادامه بدهند. آنها موضوع را به عمر می‌گویند، اما عمر می‌گوید که مشکل حل شده و عمه او به خانه شان آمده و با کارهایش باعث شد که گلناز وسایلش را جمع کند و درخواست طلاق بدهد. اندر از اینکه پول زیادی را از دست داده اند، کلافه می شود. فیضا به رستوران می آید و عمر پیش او می رود. فیضا از اینکه عمر با اندر هم صحبت می شود، با او بحث میکند و میگوید که اندر با او مشکل دارد و سعی در اذیت او دارد. کونور‌ و دوعان برای شام به خانه چاتای می روند. ییلدیز به خودش رسیده و سر میز می آید. او مدام به کومرو طعنه می زند و در مورد زنی که به شوهر دوستش خیانت کرده، صحبت میکند. دوعان به چاتای می‌گوید که میخواهد در مورد کار با او صحبت کند. آنها به بالکن می روند و دوعان می‌گوید که قصد شراکت و سرمایه‌گذاری در شرکت آنها را دارد. چاتای متعجب شده و می‌گوید‌ که فردا دوعان برای صحبت در مورد جزییات به شرکت بیاید. ییلدیز و کومرو در سالن مشغول صحبت هستند. کومرو در مورد همکاری اش با یک شرکت محصولات بهداشتی و آرایشی با ییلدیز صحبت میکند. چاتای و دوعان به سالن آمده و به ییلدیز و کومرو خبر می‌دهند که قرار است با هم شریک بشوند. ییلدیز میگوید:« مبارک باشه. کومرو از این به بعد بابات دیگه بالای سرت خواهد بود.» کومرو می خندد و چیزی نمی‌گوید.روز بعد، دوعان به چتین می‌گوی
ویدیوهای مرتبط