کارناوال و رابله، زبان چند صدایی میخاییل باختین

کارناوال در سده میانه دو کاربرد داشت: یکی جشن‌های خیابانی که گاهی تا چند شبانه روز به درازا می‌کشد و دیگر نمایش‌های خیابانی که در آن‌ها بین بازیگر و تماشاگر هیچ فاصله‌ای نداشت. این کارناوال(رابله)، در تضاد با جشن‌های رسمی، همچون پیروزی حقیقت بر رژیم‌های موجود است؛ گونه‌ای از بین بردن موقتی مناسبات پایگانی، امتیازها، قوانین، تابوها و...زبان این‌گونه جشن‌های مردمی، گستاخ و بی‌پرده است، زبانی رها از هر چیز و رها از هر قائده ی تحمیلی دیگر. به اعتقاد باختین، کارناول شکل هنری خاصی در نمایش محسوب نمی‌شود، زیرا این کارناوال‌ها، خودِ زندگی‌اند. در کارناول تمام عناصر فرهنگ عامه جلوه می‌کند و در آن جلوه‌هایی از فرهنگ حاکم به ریشخند گرفته می‌شود. در این جشن‌هاست که سرشت نسبی و ناپایدار نهادهای حاکم آشکار شده و نسبت به جامعه‌ی اشرافی و فئودالی زمانه اعتراض صورت می‌گیرد. باختین، گفتگوگرایی را اسلوب معرفت شناختی خاص جهانی که تحت تسلط «دیگر زبانی» است می‌داند. او «اثر ادبی گفتگویی» را در مقابل اثر تک‌گویانه قرار می‌دهد. بدین‌معنا که اثر گفتگویی، بر پایه گفتگوی پیوسته با آثار ادبی دیگر پیش می‌رود. اثر گفتگویی، تنها پاسخ، تصحیح، سکوت در برابرِ یا گسترشِ اثر قبلی نیست؛ بلکه ارتباط آگاهانه برقرار کردن با اثر قبلی و به همان‌سان پیوسته آگاه شدن از سوی اثر پیشین است. (#تخیل_مکالمه_ای #میخاییل_باختین ترجمه رؤیا پورآذر، نشر نی) هرآنچه دارای معناست به منزله‌ی بخشی از یک‌کلیت بزرگ‌تر فهمیده می‌شود. یعنی بین آن معانی، که هرکدام توان بالقوه ی مشروطکردن معانی دیگر را دارند، همواره تعاملی در جریان است. این امر که کدام معنا، چگونه و تا چه اندازه بر معنای دیگر تاثیر می‌گذارد دقیقا در لحظه «بیان» مشخص می‌شود. مفهومِ «گفتگوگرایی» تنها در موردِ ادبیات به کار برده نمی‌شود. در دیدگاهِ باختین، تمام زبان ـ در واقع، همهٔ اندیشه[ها]ـ گفتگویی‌ست. یعنی هرچیزی که هر کسی، در هر زمانی بگوید، همیشه در پاسخ به چیزی‌ست که پیش گفته شده و یا خواهد شد...(شکسپیر و کارناوال پس از شکسپیر: رونالدنولز.)