رهبر جان به کف اهل ولایی آقا مظهر بی بدل صبر و رضایی آقا به تو و عزّت و ایثار و شکوهت سوگند علم افراشته‌ی خون خدایی آقا بیرق نهضت ارباب به روی دوشت وارث سرخی خون شهدایی آقا خطبه‌ی حیدری ات کاخ ستم را لرزاند دشمن تو نَبَرد راه به جایی آقا کربلا را که تو به کوفه و شام آوردی همه دیدند که مصباح هُدایی آقا مصحف چشم تو از عشق حکایت دارد راوی غیرت و ایمان و وفایی آقا دیده‌ی غرق به خون تو گواهی داده تو عزادار چهل سال منایی آقا اشک هم از غم چشمان تو خون می‌گرید زائر جان به لب کرب و بلایی آقا چشم های تو از آن ظهر قیامت می خواند دم به دم در همه جا داشت مصیبت می خواند..
ژانر:

پاسخ به

×