یامان: یه سر نخ بزرگ رو دستگیر کردیم به دستگیری زهیر خیلی نزدیک شدیم وقتی برگشتم همه چی رو بهت میگم نانا: مراقب باش لطفا زهیر: در اصل من به تو خیلی نزدیکم کریملی یوسوف: تو چه حیوون هایی رو وست داری آجَر عمو زهیر: مارها رو نانا: خدا حفظ کنه مگه مار هم دوست داشتنی میشه اصلا از این مرد خوشم نیومد فرید: من از تو یاد گرفتم عشق چیه زهیر: زود باش با تمام توانت باز هم بالاتر بنداز تا بالاتر پرواز کنن اینجوریه با هم بالاتر نانا: یوسوف بیا اینجا یامان: زهیر مرد زهیر: یامان بذار اینجوری بدونه که من مُردم اما من اندازه نفس بهش نزدیکم نانا: آجَر بی

پاسخ به

×