حرف‌های سعید زیباکلام درباره دانشجو و دانشگاه، پرسش‌های روشن از وضع علم در ایران به همراه دارد. اما همین پرسش‌های عادی و روشن، گاه به سختی پرسیده می‌شوند؛ چرا دانشگاه در ایران حاضر به بردن بار علم نیست؟ چه مسئولیتی در برابر آینده کشور دارد؟ شاید سخنان این استاد فلسفه برای کسی چندان تازه نباشد. اینها همان حرف‌های در گوشی و عادی است که یا همگان می‌دانیم و یا هر انسان روشن‌بین و صادقی نزد خود به خوبی آنرا حس می‌کند. همه می دانند که اساتید دانشگاه، اغلب آثار یکدیگر را نمی‌خوانند. همه می‌دانند که دانشجویان، به جز معدودی که چندان در فکر آیندۀ کاری و معاش خود نیستند، به کار علمی در دانشگاه اهمیت نمی‌دهند. همه می‌دانند که دانشگاه ناکام است و ناتوان. سوی دیگر بی‌حاصلیِ دانشگاه، ابتذال است. وقتی از سعید زیباکلام پرسیدیم که «آیا اینچنین نیست که یک روی دیگر این نا کارآمدی ابتذال است؟» او سخن ما را تایید کرد. او از این گفت که سیاست، علم و دانشگاه را به هیچ گرفته است و در نتیجۀ آن، برخی همه چیز دانِ پرگو، صحنه را در دست گرفته‌اند. حرف‌های دکتر زیباکلام چنان که همواره از لحن او انتظار داریم، روشن و صریح‌اند. حرف‌های یک استاد فلسفه که کار و بار علم را جدی گرفته است. «جدی گرفتنِ» چیزی یعنی اینکه از آن طلبی داشته باشی. اگر چیزی باشد و ما از آن طلبی نداشته باشیم، واضح است که انتظار نداریم کاری از ما برآورده کند. چنان که پیداست دانشگاه در ایران مسئولیت چیزی را نپذیرفته است و این شاید آغاز ناکامی آن، و نتیجه‌اش بی معنی شدن علم است.
ژانر:

پاسخ به

×