برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیستگویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست آزادی و پرواز از آن خاک به این خاکجز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست این قافله از قافله سالار خراب است آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اماآنسان شده ام گم که به من دسترسی نیست آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست شعر از هوشنگ ابتهاج

پاسخ به

×