نفاق غرب و آمریکا و سازمان ملل
ای که در باور تان «ختنه» گناهیست بزرگ «روسری» مخمصه و چاه سیاهیست بزرگ ای که در سوگ سگی طبل عزا میکوبید مُهر «تاتار» به پیشانیی ما میکوبید ای که در کیش شما کشتن قاتل ننگ است پیرو دین خدا آدم بیفرهنگ است خویش را حامی ابنای بشر ساختهاید و از این نام، سفیهانه سپر ساختهاید ای که حجّت شده آقای خلایق شدهاید حامی وحافظ زیتون وشقایق شدهاید پرچم خدعه به تأیید «زن» افراختهاید از «خودِ» مفتضحِ خویش، خدا ساختهاید در «میانمار» نه انگار که شیون جاریست!! خون زن در دل هر کوچه و برزن جاریست!! کودک غزّه نه انگار که خاکستر شد!! طفل سوری نه که بیخانه و بیمادر شد!! آدم آن است که عریان و گلابی باشد؟ موی او زرد و دوتا چشم او آبی باشد؟ زن درین کشور مفتوحه، بشر نیست مگر؟ پدر خستة این خطه، پدر نیست مگر؟ هیچ دانید که هنگام شکیبایی نیست گر چه آن دخترکِ سوخته «بودایی» نیست!!! از چه خاموش نشستید اگر کور نه اید؟ وارثِ حُقّهگر «بلعم باعور» نه اید ای تفو بر «ره» و «اندیشه» و «تدبیر» شما و به هرکس که بود عاشق زنجیر شما شعر از: استاد نورالحق صبا