بنشین حسین جانم؛ از تو که پنهون نیست || روضه || حاج محمود کریمی

شب دوم فاطمیه اوّل [1402-1445] هیأت رایة‌العباس علیه السلام بنشین حسین جانم؛ از تو که پنهون نیست این‌ها که می‌بینی روی لب من لخته‌ی خون نیست؛ دق‌مرگ هر روزس از قصّه‌ی کوچه از غصّه‌ی آن‌روز چیزی برام جز زهر، درمون نیست بنشین حسین جانم؛ از تو که پنهون نیست وقتی‌که اون‌روزا، یک چندماه بعد از رفتن مادر از من شنیدی ماجرای چادر خاکی از فرط گریه، حال تو بد شد من چی بگم دیدم؛ راه من و مادر، توو کوچه‌ها سد شد چشمام سیاهی رفت؛ مادر به‌روی خاک من مات و مبهوت و دیوار گلگون و زیر چشای مادرم یه لکّه‌ی خون و دستاش توو دستم بود؛ دستاش بی‌جون و پاهاش لرزون و از اون به بعد، این گریه ممتد شد بنشین حسین جانم؛ از تو که پنهون نیست عمرم گذشت آخر هرروز شد یک‌سال از غصّه‌ی مادر از غصّه‌ی بابا؛ از گریه‌ی نیمه‌شب بابا با چاه و نخل و خاک؛ درد دل حیدر از خون و خاکستر؛ خاکستر آتیش و میخ در راحت شدم جانا بنشین حسین جانم؛ از تو که پنهون نیست روزی شبیه روز تو، تا روز محشر نیست داغی شبیه داغ اصغر نیست داغی شبیه ارباً اربا، جسم اکبر نیست داغی شبیه داغ عبّاس دلاور نیست داغی شبیه پیکر پر خون و خاک‌‎آلود و رأس نیزه و سر نیست داغی شبیه خیمه و آتیش و معجر نیست