- ساعت نه شب رسیدیم، در انتهای جاده ای تاریک و باریک، جایی شبیه حیاط بود! بی در و دیوار ! باورمان نمیشد کسی آنجا بتواند زندگی کند . - در خانه نشسته بودیم ، ناگهان صدایی شنیدیم ، کسی صدایمان زد ، باورمان نشد ، قیافه شون برامون آشنا بود. خیلی خوشحال شدیم .... قدم به قدم می توان خاطره ی خوب آفرید. خاطرات خوب در خود با مهربانی با دیگران. با مرور آرشيو موسسه ، با خاطراتی مواجه میشویم که با دیدن آن، هر بیننده ای لبخند رضایت به لبش میاید. داستان زندگی خانواده ای که فراز و نشیب های زیادی را، پشت سر گذاشته اند. فرزندانی که پدر و مادر را از دست داده اند اما از آن‌جایی که همراه هر سختی آسانی است ، با لطف خداوند و همت حامیانی مهربان ، صاحب خانه می شوند. تا تحمل این غم، اندکی برای آن ها آسان تر شده و در کنار یکدیگر به رشد و بالندگی برسند. یاد و خاطره مرحوم صادق اعتدالی گرامی باد آنچه می ماند نیکوکاری ست.
 6 ماه پیش

پاسخ به

×