آیا شرم محصول یک رابطه‌ی تحقیر‌کننده یا به عبارتی شرمنده‌کننده است؟ آیا چون ما در کودکی از سمت والدین و دیگر عزیزان مورد احترام قرار نگرفته‌ایم، شرم بخش مهمی از وجود ما شده است؟ اگر بخواهیم از منظر ارتباطی به این پرسش پاسخ بدهیم جواب کوتاه «نه» خواهد بود. از این منظر شرم زمانی در ما شکل‌ می‌گیرد که آن «دیگری» مهمْ ما را نادیده می‌گیرد، ارتباط ما با او قطع می‌شود و بازگشت به رابطه‌یِ با او دشوار می‌شود. در این ویدیو مادر قبل از شروع آزمایشِ «چهره‌ی ثابت» به نوزاد پاسخ هم‌آهنگ می‌دهد انگار می‌تواند فرزندش را به روشنی ببیند و با او همراهی کند؛ تا اینجا وجود نوزاد یک «خود کاملا منسجم» است که برای مادرش خواستنی است؛ نیازها و هیجانات او فارغ از مطلوب یا نامطلوب بودن‌شان از سمت مادر پاسخ داده می‌شود. اما بعد از شروع «چهره‌ی ثابت» تمامِ فعالیتِ نوزاد برای دریافت آن توجهِ مادر شکست می‌خورد؛ اگر این وضعیت ادامه پیدا کند نوزاد وجودش دوپاره می‌شود: پاره‌ای که خواستنی نیست، پاسخ هم‌آهنگ دریافت نمی‌کند، میل‌ش بی‌جواب می‌ماند؛ این همان نیمه‌ای است که شرم را دامن می‌زند و نیمه دیگر آن بخش خواستنی است. با این توضیحات می‌خواهم به سئوال این پست برگردم و پاسخی به آن بدهم؛ شرم محصول قطع ارتباط یک دیگری مهم با ماست، محصول نادیده‌گرفتن شدن در لحظاتِ مهمِ ارتباط است. منبع : کتاب شرم درمانی تالیف: پاترشیا دیانگ ترجمه: حامد حکیمی نشر: بینش نو ______

پاسخ به

×