شعری از حضرت مولانا با خوانش دکتر فریبا علومی یزدی

تابستان است و سفرهایش. سفرهایی که ممکن است باعث هجران عاشق و معشوق گردد.️سفر رفتن در عین اینکه مزایای زیادی دارد اما برای عزیزان درد دوری و فراق و هجران دارد، خصوصا برای عاشق صادق بسیار سخت و صعب است.️ به نظر می‌رسد همه شاعران از دیدگاه و نظرگاه خاص خود نسبت به این مهم توجه داشته‌اند. مثلا صائب تبریزی این گونه بیان می‌کند که:سفر، برون کند طبع مرد از خامیکباب، پخته نگردد مگر به گردیدنیا سعدی شیرین سخن می‌فرماید که:بسیار سفر باید تا پخته شود خامیصوفی نشود صافی تا در نکشد جامی یا حضرت مولانا که طاقت هجران ندارد، یار را از سفر رفتن این گونه منع می کند که:بشنیده‌ام که عزم سفر می‌کنی، مکنمهر حریف و یار دگر می کنی، مکن یا حافظ شیرازی احساس قلبی خود را در مورد سفر رفتن یار، این گونه بیان می‌کند:آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوستهر کجا هست خدایا به سلامت دارش_ در این پست، وحشی بافقی از درد و هجران یار سفرکرده خود، آه می‌کشد و دردمندانه ندا برمی‌آورد که:آه تا کی ز سفر باز نیایی؟ باز آاشتیاق تو مرا سوخت، کجایی؟ بازآ... و این زنجیره از شاعران کلاسیک تا شاعران معاصر هم‌چنان ادامه دارد....️ شما هم یک بیت شعر، برای یار سفررفته خود تقدیم کنید و زیر این پست برامون بفرستید.️ عاشقان! رنج‌های سفرتان به راحت حضرتان مبدل و میسر.