تنها من را نگذارید، من تنها شما را نخواهم گذاشت (استوری)

در یک شب تاریک و بارانی، دختری جوان در خیابانهای خلوت شهر پرسه میزند. او از زندگی خود خسته شده و احساس تنهایی میکند. تنها یک نفر میتواند به او کمک کند، یک پسر غریبه که از دور به دختر نگاه میکند. آیا این دو جوان میتوانند به یکدیگر کمک کنند و از تنهایی خارج شوند؟