دلبر که جان فرسود از او خسروشکیبایی رادیوچهراضی

صبح های بهاری پنجشنبه باید خوابید تا ساعت ۱۰ بهدش بری کافه و ....امروز دفترمو خط خطیش میکردمکلی گذشتبه خودم که اومدمدیدم یه تصویر مبهم از دلبر رو کشیدم چشمای گنگ و گمی که تو خواب میبینمموهای بلندی که میشه غرق شد تو عمقشونلبخند تلخی از خودم کهتلخ تر از قهوه های سنگین دم صبحم هست....سقف اتاقی که اولین و آخرین تصویری هست که تو روزمرگی هام میبینمدیوار خاکستری اتاقمدفتر سیمی و قلم قدیمی که خیلی کند مینویسهدلبری که خیلی وقته نیستش
ویدیوهای مرتبط