تنها و غمگین یوسف تیموری پس از از دست دادن همدم شفیق

تنها و غمگین، یوسف تیموری به حال خود رها شده بود. او پس از از دست دادن همدم و صدیقه‌اش، شفیق، در تاریکی شب، درون خود فرو رفته بشرودی راه خود را ادامه می‌دهد. هیچ کس نمی‌تواند به اندازه شفیق او را تسکین دهد و این تنهایی آبیار سینه‌اش بود. یوسف تیموری برای یافتن راهی برای لبخند زندگی می‌جست، اما احساس که بیش‌تر از همه چیز، دوست شفیقبرای او مهم بود، ناتوانی و بی‌قراری را با خود به همراه داشت.