در قسمت 38 از کتاب کیمیا، صاحب دکان و پدر پسری که سنش تقریبا 400 سال است، از زندگی خود خسته شده و تصمیم میگیرد که به دنبال رویاهای خود برود. او به دنبال یک قصر قدیمی میرود که همیشه به آن خواب میبیند. در این سفر، او با مردی به نام ملک شیرین آشنا میشود که به او کمک میکند تا راه درست را پیدا کند تا به رویاهای خود دست یابد. این قسمت از کتاب، با مفهوم بزرگ شدن روحی و رهایی از بارهای زندگی روبرو میشود.
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت