زمانی که اسکندر متوجه می‌شود قربان، پسرش، چقدر به آب افتاده

در یک لحظه تکان‌دهنده، اسکندر متوجه می‌شود که پسر نادانش به طور کامل در آب فرو رفته است و قربان وضعیت وحشتناکی دارد. او با چشمان پر از اضطراب و درد، بیش از هر چیز دیگری، فهمید که چگونه این وضعیت به وجود آمده است و چگونه باعث شده است که پسرش به این نقطه برسد. این تجربه درونی برای اسکندر یک زمانی از آزادی و شادی است که هرگز فراموش نخواهد کرد.