اختلاط و اختلاس!

1398-10-28-کلثوم و مایسا و ریحانه و پروانه و دوستانشان در کتابخانه بودند. گروهی شاد و شنگول که در حیاط مدرسه و در زنگهای آسایش هم یکسره در حال خنده و شادی هستند. تا مرا دیدند بلندتر زدند زیر خنده. پرسیدم بچه ها چیکار می کنید؟ کلثوم گفت داریم اختلاس می کنیم. گفتم چی؟ اختلاس؟ یکی دیگرشان گفت اختلاط. وقتی از در کتابخانه بیرون آمده و داشتم دور می شدم هنوز صدای خنده هایشان توی گوشم می پیچید، خنده هایی پر از دوستی و مهربانی و شور زندگی.