من آن توام/ شعر: دكتر عبدالحميد ضيايى / دكلمه سيد حبيب افشار
من کاتبِغمگیناینسطور،حتیاگربهوقتِعصمتِانگور،ایستگاهِ صلواتی بزنم و در قدحهای کاغذی شراب بفروشم، دلم وا نمیشود! شمس نیستم که مُدام در انبساط و نشاط و ابتهاج باشم! من کاتب همین کلمات اندوهگینم و بر من، گاهی زمین تنگ می شود، گاه آسمان و گاهی قلبم تا حلقومم بالا میآید؛ شبیه آینه در تاریکی. امشب حتی نرمایِ بالشِ زیر سرم، مرا یادِ پرندههای کُشتهشده میاندازد و رو به کوچهی تاریک، در مهتابی نشستهام، بیخبر از شمس! .... ویدیوهای مرتبط
ویدیوهای جدید