وقتی تو نیستی
شادی کلام نامفهومی است
و دوستت می دارم
رازی است که در میان حنجره ام دق می کند
وقتی تو نیستی
من فکر می کنم تو آنقدر مهرباتی
که توپ های کوچک بازی
گلهای کاغذین گلدانها
تصویرهای صامت دیوار
و اجتماع شیشه ای فنجانها
حتی از دوری تو رنج می برند!
ومن چگونه بی تو نگیرد دلم...???
حسین منزوی .
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت