آهنگ لنگه کفش محسن چاوشی
یه لنگه کفش پیر و درب و داغون افتاده بود یه گوشه خیابون هیشکی اونو یه لحظه پاش نمیکرد هیشکی یه لحظه هم نگاش نمیکرد میگفت که تنهایی و بیپناهی یه روز به آخر برسه الهی یه لنگه کفش پاره بیکس و بیستاره افتاده زار و گریون یه گوشه خیابون شب بود و شبگردی بارون و باد رد شدم و چشام به چشماش افتاد دیدم که زخماش همه از غربته مثل خودم خسته و بیطاقته دیدم و گفتم که نباید نشست یه کفش بیچاره رو دید و نشکست یه لنگه کفش پاره بیکس و بیستاره افتاده زار و گریون یه گوشه خیابون رفتم و گفتم که چرا نشستی تلف نکن عمرتو دستی دستی درسته که از همه تنهاتری اسیر این دردای زجرآوری کفشای غیرتو باید پا کنی بگردی و لنگهتو پیدا کنی یه لنگه کفش پاره بیکس و بیستاره افتاده زار و گریون یه گوشه خیابون یه لنگه کفش پاره بیکس و بیستاره افتاده درب و داغون یه گوشه خیابون یه لنگه کفش پاره بیکس و بیستاره افتاده زار و گریون یه گوشه خیابون ویدیوهای مرتبط
ویدیوهای جدید