بگزار که قنچه درکند یک شعر از لبان تو ‏آمد دراین سرای سرد یک عشق از برای تو ‏پرستو خنده میکند درخت شکوفه میدهد ‏لبان شب روان تو بر چشم مژده میدهد ‏لیکن به دیده میرود مردار میشود جوان ‏چون بوسه میزند بر آن گل های سمی لبان ‏میرفت روح ازآن دهان سمت دهان دیگری ‏آکنده میشداز تهی هرکس که دادش بوسه ایی

پاسخ به

×