آقای کافی جلوی در مهدیه نشسته‌بود. گفتم: روز ۳۰ تیر، نیمه شعبان، مراسم ازدواج ماست. تشریف می‌آورید؟ گفت: «شما معلم فرزندان من بودی. حتماً می‌آیم.» اما روز ۳۰ تیر، دیدم یک نفر در گوشه مراسم عقد ما دارد یواشکی گریه می‌کند و می‌گوید: «آقای کافی را شهید کردند.»
ژانر:

پاسخ به

×