یاووز (بابای علی چو) : با یاماچ کوچوالی صحبت میکنم؟ یاماچ : بله، شما کی هستین که زنگ زدین؟ یاووز : شما به من زنگ زدین! (یا دنبالم میگشتین) آدمِ ویکتور : برای شکستنِ هر آدمی یه راهی هست، ما هم تو پیدا کردنِ این راه ها بدک نیستیم.... (توی "آنچه خواهید دید" نوشته بود خواهر برادرای آذرو گرفتن) آذر : ولشون کنید یاماچ : یه مهمون اوردم، مهمون خداست، برای اینکه قبولش بکنی یا نه، تو تصمیم بگیر، این زن مادر یکی از اوناست که تو مرگ پدرم دست داشته.... کوتای : یاماچ خوب با لگد پرتت کرد بیرون ? یاووز : حالا یه امتحان برای تو دارم علی چوپان علی چو : یاماچ ? یاووز : انجامش میدی؟ علی چو : نمیشه نمیشه.... جونیت : باشه علی چو باشه .

پاسخ به

×