یک پروفسور آمریکایی که زمان زیادی را روی مطالعه مراسم چایی ژاپنی, صرف کرده بود، درباره پیرمردی شنید که ساکن ژاپن بوده و استاد مراسم چایی یا "چادو" است. "چادو" یا "سادو" یا همان مراسم و تشریفات چایی ژاپنی, همچنین معروف به "راه چایی"؛ یکی از مراسم‌های فرهنگی مردم ژاپن است که در طی آن چای سبز طبق اصولی خاص از (ماتچا) یا پودر چای سبز تهیه و ارائه می‌شود. او تصمیم گرفت به ژاپن سفر کرده و متخصص چایی را ملاقات کند که بالاخره استاد را در یک خانه کوچک در حومه توکیو پیدا کرد و نشست تا با همدیگر چایی بنوشند. پروفسور فورا شروع کرد به صحبت از مراسم چایی، مطالعات خود، همه چیزهایی که درباره چایی بلد شده و اینکه چقدر مشتاق بود که آموخته های خود را با پیرمرد به اشتراک بگذارد... پیرمرد که هیچ حرفی نمی زد شروع کرد به ریختن چایی در فنجان پروفسور! در حالی که پروفسور صحبت می کرد، پیرمرد همینطور به ریختن چایی ادامه داد. فنجان تا لب، پر از چایی شد و پیرمرد همچنان به ریختن چایی ادامه داد تا اینکه از فنجان سر رفت و بیرون ریخت و روانه کف اتاق شد! پروفسور گفت : بس کن! دیگه نمی تونی بیشتر از این در فنجان، چایی بریزی! اون پُره! پیرمرد گفت: من فقط داشتم تمرین می کردم...تلاش کنم، ببینم آیا میشه این آموخته ها را به ذهنی که پُره، منتقل کرد؟ اینشتین می گفت:"شما واقعا چیزی را نفهمیده اید مگر اینکه بتوانید آنرا برای مادربزرگتان شرح دهید"! او خودش وقتی خواست نظریه نسبیتش را (برای مادربزرگش) ساده و مختصر شرح بدهد گفت: "وقتی مردی با دختری زیبا برای یک ساعت می نشیند، این زمان برای او مانند یک دقیقه است! اما اجازه بدهید همین مرد روی یک اجاق داغ برای یک دقیقه بنشیند؛ برای او این زمان بیش از یک
ژانر:

پاسخ به

×