تو دنيايي كه من هستم نه خونريزي نه جنگيه كي ميفهمه كه اين احساس چه احساس قشنگيه من هر وقت كه زمين خوردم از افتادن نترسيدم براي حال امروزم يه عمر مردونه جنگيدم نميبينم ولي خوبم شبيه كوه مغرورم چقدر اين حالو دوست دارم كه از اين آدما دورم صداي سرد آدمها پره ترديد و تشويشه چقدر خوبه نمي بينم كه آب هم دست آتيشه شنيدم كه دل دريا غروبا خيلي ميگيره همون بهتر نمي بينم تبر با ريشه درگيره خدا برام نوشته كه با قلبم عاشقش باشم با عشقش انتخابم كرد تا من غرق تمنا شم
ژانر:

پاسخ به

×