دیدی که چه بی رنگ و ریا بود زمستان ؟ مظلوم ترین فصل خدا بود زمستان دیدیم فقط سردی او را و ندیدیم از هر چه دو رنگی است رها بود زمستان بود هرچه فقط بود سپیدی و سپیدی اسمی که به او بود سزا بود زمستان گرمای هر آغوش تب عشق دم گرم یکبار نگفتند چرا بود زمستان بی معرفتی بود که هر بار ز ما دید با این همه باز اهل وفا بود زمستان غرق گل و بلبل شد اگر فصل بهاران بوی گل یخ هم به هوا بود زمستان با برف بپوشاند تن لخت درختان لبریز و پر از شرم و حیا بود زمستان در فصل خودش ، شهر خودش ، بود غریبه مظلوم ترین فصل خدا بود زمستان سعدی

پاسخ به

×