در داستان سوفیا آمده است که روزی روزگاری در سرزمینی دور دختر کوچولویی به نام سوفیا با مادرش میراندا زندگی میکرد. سوفیا و مادرش در مغازه کفش فروشی دهکده کار میکردند در یک روز پادشاه که به یک دمپایی راحتی احتیاج داشت اون ها رو احضار کرد سوفیا و مادرش به قصر رفتن پادشاه با دیدن مادر سوفیا به او علاقه مند شد و با میراندا ازدواج کرد از اون روز به بعد سوفیا و مادرش وارد قصر شدند و ادامه زندگیشونو در قصر گذروندن اما سوفیا.

پاسخ به

×