مولوی خوانی ازین آیینه روی خود مگردان.
***چه نزدیکست جان تو به جانمکه هر چیزی که اندیشی بدانمضمیر همدگر دانند یاراننباشم یار صادق، گر ندانمچو آب صاف باشد یار با یارکه بنماید درو عکس بنانماگرچه عامه هم آیینههایندکه بنماید درو سود و زیانمولیکن آن به هر دم تیره گرددکه او را نیست صیقلهای جانمولی آیینهٔ عارف نگردداگر خاک جهان بر وی فشانمازین آیینه روی خود مگردانکه میگوید که: جانت را امانممن و گفت من آیینهست جان رابیابد حال خویش اندر بیانمخمش کن تا به ابرو و به غمزههزاران ماجرا بر وی بخوانم