دست مجروح شهید برونسی و معجزه حضرت ابوالفضل(ع) / داستان صوتی شهدا

بسم الله الرحمن الرحیم گلوله‌ای در بازو برگرفته از کتاب خاک های نرم کوشک به نقل از معصومه سبک خیز همسر شهید برونسی بعد از عملیات اومده بود مرخصی روی بازوش رد یک تیر بود که درش آورده بودند و کم کم می رفت که خوب بشه جای تعجب داشت اگه تو عملیات مجروح شده بود تا بخواهند عملش کنند و گلوله رو در بیارند خیلی طول می کشید همین رو به خودش گفتم گفت قبل از عملیات تیر خوردم کنجکاوی بیشتر شد با اصرار من شروع کرد به گفتن ماجرا تیر که خورد به بازوم بردن من رو یزد ، تو یکی از بیمارستان ها بستری شدم. چیزی به شروع عملیات نمونده بود هر چه زودتر باید از آنجا خلاص میشدم دکتری اومد و معاینه کرد و گفت: باید از باروت عکس بگیرم ، عکس رو گرفتند ، معلوم شد گلوله ما بین گوشت و استخوان گیر کرده ، تو فکر این چیز ها و فکر درد شدید بازم نبودم ، فقط میگفتم من باید خیلی زود برم! دکترم میگفت خیلی مهمه که شما زود عمل بشید! دکتر وقتی اصرارم رو دید به رفتن خیلی ناراحت شد ، عکسم رو نشون داد و گفت این رو نگاه کن ، گلوله توی دستت مونده ، کجا میخوای بری؟ به پرستار ها هم سفارش کرد و گفت ، مواظب ایشون باشید ، باید آماده عمل بشه! دیگه با این شرایط باید قید عمیات رو میزدم! قبل از اینکه فکری چیزی بیافتم فکر اهل بیت(ع) افتادم و فکر توسل! حال یک پرنده رو داشتم که توی یک قفس افتاده باشه ! حسابی ناراحت بودم ، شروع کردم به ذکر و دعا ، تو حال گریه و زاری خوابم برد ! دقیقا نمی‌دانم شاید یک حالتی بود بین خواب و بیداری به هر حال توی همون عالم جمال ملکوتی حضرت ابوالفضل علیه السلام رو زیارت کردم اومده بودن عیادت من! خیلی قشنگ و واضح دیدم که دست بردند طرف بازوم احساس کردم که چیزی را بیرون آوردند بعد فرمودند بلند شو دستت خوب شده با حا