تصور کن جونگکوک《مدرسه ی پردرسر》پارت دوازده کپشن

ووااااییییییییییی الان دیگه واقعا جونم دست خودمه آخه پشت بوممممممممم!!!!!+جونگکوک...غ...غل..غلط...کردم.من کاری...نکردم...راس میگم.من داشتم عقب عقب میرفتم اونم داشتم جلوتر میومد.منم دیگه رویه لبه ی پشت بوم وایساده بودم....جونگکوک:یه فرسط دیگه بهت میدم که راستش رو بگی و بگی غلط کردم.+ببهههههه خدا اصلا به جون خودت میگم پسره برام زیر پایی گرفت.جونگکوک:غلط کردم.....+غل..تا میخواستم بگم غلط کردم پام لیز خورد و نزدیک بود بیوفتم....که جونگکوک دستمو گرفت منو به سمت خودش پرت کرد و پرت شدم تو بغلش.وای بدنم گر گرفته بود نمیدونم ولی باینکه میدونم تو بقل کسیم که الان میخواست منو بکشه ولی،خیلی حس خوبی بهم داد.میخواستم بلند شم که دستش رو به مو هام کشید نوازش کرد.که واقعا حس کردم تو جهنم با جونگکوک باشم در امانم.جونگکوک:خانم کوچولوی من چرا مراقب نیستی؟چ...چی او..اون الان..به من گفت...خانم کوچولووایییی فک کنم واقعا عاشق شدم!ولی نه، باید بیشتر بشناسمش.میخواستم از بقلش بیام بیرون که دیدم صدای باز شدن در اومد.جیمین بود که داشت با تعجب به من و بعد با اصبانیت به جونگکوک نگا میکرد.سریع از بقلش اومدم بیرون و بدون اینکه با جیمین چش تو چش بشم سرم رو انداختم پایین و به جیمین گفتم بیا بریم.اونم اومد.رفتیم طبقه ی هم کف که گفت:چی کارت؟؟؟؟کاریت کرد؟جاییت درد میکنه؟؟؟؟+وا چرا باید چیزیم شده باشه؟نه کاریم نکرد.جیمین:باشه بیا بریم سر کلاس.باشه ای گفتم و رفتم تو کلاس که دیدم جونگکوک هم اومد و من سرم پایین بود و سعی کردم حواسم رو بدم به درس ولی مگه میشد؟؟؟نگاه های گاه و بیگاه جونگکوک رو رو خودم حس میکردم که زنگ دوم هم خورد.میخواستم بلند شم برم که جیمین گفت:آ.ت...میشه این زنگ رو بامن بیای.جونگکوک یهو با این جمله