ناحِلَةَ الجسم

ناحِلَةَ الجسم یعنی ... نحیف و دلشکسته میری جوونی اما مادر پیری بهونه ی سفر می گیری باکیةَ العَین یعنی ... بارون غصه ها می باره چشای مادر ما تاره دیگه علی شده بیچاره مُنهَدَةَ الرُکن یعنی ... توون برات نمونده مادر کی قلبتو سوزونده مادر کی بالتو شکونده مادر مُعَصَّبَةَ الرَاس یعنی ... بستی سری رو که پر درده رنگ رخ تو مادر زرده تو کوچه کی جسارت کرده جوری لگد خوردی که ؛ نمی تونی بلند شی از جات جای غلافِ رو بازوهات داری میری کنار بابات هیچ کسی ای وای من ؛ نگفت تو کوچه به اون کافر نزن زنو جلوی شوهر بمیره زینبت ، ای مادر