داستان های بهار و روبی | این داستان : جیرجیرک بی صدا

داستان های بهار و روبی | این داستان : کرم ابریشم شکمو(برای دیدن داستان های بیشتر اینستاگرام روبی تی وی را دنبال کنید.) یه روزِ گرمِ آفتابی بود, کوچولوترین جیرجیرک دنیا از یه تخم خیلی کوچولو به دنیا اومد، همینکه چشماشو باز کرد، یه جیرجیرک بزرگ کنارش اومد، اول نگاهش کرد، بعد با تکون دادن بالهای بزرگش جیرجیر کرد و بهش با لبخند گفت: خوش اومدی کوچولو. جیرجیرک کوچولوی قصه ما هم بالهای کوچیکش رو تکون داد تا جوابِ سلامش رو بده، ولی هیچ صدایی، حتی یه جیرجیر آروم هم ازش شنیده نشد.....تهیه شده در روبی تی ویRoobi TVلینک اینستاگرام روبی: ?ینک یوتوب روبی: فرشته زرینقصه گو: باران کریمی