کودکان کار و داستان های تلخ زندگیشان

هر شب نون و ماست می خوردیم، چیزی دیگه نداشتیم بخوریم. کار نمی کردم منو می زد. می تونستن یه کاری در حقم بکنن که بتونم پدرمو پیدا کنم .......