فیک جیمین:|~پارت⁴:|~فیک تو کپ:|~

"Part⁴"جیمین توانشو نداشت برای همین ا/ت به سمت در رفت از چشمی نگاه کرد ولی با دیدن اون شخص خشکش زد"از زبون ا/ت*"یورا اینجا چیکار میکنه!!!؟؟؟دستام می‌لرزید به خودم مسلط شدم و دستگیر درو آروم گرفتم و در رو یواش باز کردم یورا:اونیییی_یورا!اینجا چی کار می‌کنی دختر؟مصنوعی خندیدم که گفتاومدم بهت سر بزنم ی ۸ ماهی میشد ندیدمت چه خبر؟ اوپا جیمین کجاس؟_تو اتاق...خسته بود خوابید!نمیای تو؟ی لحظه به خودم لعنت فرستادم که چرا اینو پرسیدم اگه بیاد تو چی اه یورا:امم نه ممنون فقط به جیمینا بگو فردا میاد دیگه؟چ...چی؟ چی داش میگفت اون حق نداشتم جیمین منو جیمینا صدا کنههه فقط من حق داشتم کجا بیاد چرا چی شده اون چی میگفت_ک...کجا؟یورا:سر قرار دیگهچی میگفت...قرار؟قرار چی؟بغضمو قورت دادم و با همون خنده مصنوعی گفتم _ازش میپرسمیورا:ممنون...خدافظ^~^_خدافظسریع درو بستم و و همونجور که تکیم به در بود آروم آروم مثل اشک سمجی که از گوشه چشمم سر خورد به پایین سر خوردم و نشستم بی اختیار هق هقم شروع شد و بلند بلند گریه میکردم نمیدونستم منظورش چی بود ولی فقط گریه کردم برام مهم نبود فقط نیاز داشتم اون لحظه گریه کنم صدای قدم هاشو به طرفم شنیدم ولی اهمیتی ندادم و فقط زار زدم جلو با زانو نشست و آروم لب زدانگار گریش بند اومده بود ولی هنوز میشد بغض رو تو صداش متوجه شد+ا/ت؟ چ...چرا داری گریه میکنی...کی بود؟سرمو بلند کردم و پوزخندی زدم و همونجور که گریه میکردم گفتم_دوست دختر خوشگلتون اومده بود ازتون بپرسه فردا میرید سر قرار یا ن؟؟؟ جیمینننن انقد بی ارزش بودم؟ به همین راحتی؟ چرا لعنتی؟ همه اینا صحنه سازی بود؟؟؟هااااا؟یورا چی میگفتتت؟؟؟ قراررررر؟؟؟همین الان تو اتاق ازم درخواست ی فرصت دیگه دادییییی!جیمین سرشو پایین انداخت