فیک جیمین:|~پارت⁸:|~فیک تو کپ:|~
"⁸Part""همچنان از زبون جین*"جین:چیه...چیزیو فهمیدی؟_ا...اره...پدرم...پدرم رئـیس... مافیا بود...با چیزی که گفت چشام درشت شد..جین:چـ..چی؟_پدرم رئیس مافیا بود ..اون آدمای زیادی رو کشته...حتی افرادشم کشته..فکر میکنم میخواد انتقام پدرشو به جای پدرم از من بگیره...نمیدونم کیه... ولی همه ی افراد و خوانوادشون میشناسم...داشت گریه میکرد رفتم سمتشجین:ششش گریه نکنهمون لحظه در اتاق عمل باز شدا/ت رو بردن ولی ذهنم انقد درگیر بود نفهمیدم کجاسیو اومد پیشمون بهتر شده بودجین:چی شده بود؟سینک:ی شیعی تیز توی معدش بود نمیدونم تیغ بود خنجر بود یا ی تیکه شکسته چیزیالآنم خیلی آسیب دیدهجیمین هق هقش شدت گرفت_بابااا ببین چی کار کردیییجین:ششش آروم باش جیمین اینجا بیمارستانه آروم شد ولی هنوز گریه میکردسیهو:بابا؟ چه ربطی به باباش داره؟تمام ماجرا رو براش توضیح دادمسیهو:الان باید بفهمیم اون کیه...به پلیس زنگ بزنیم؟جین:بچه ها نمجون میتونه کمکتون کنه مگه نه؟جیمین:نمـ...دونم..هق..سیو:ا..اره آره بهش زنگ بزن منم میرم پیش ا/تباشه ای گفتم و بعد از درآوردن گوشیم از جیبم شماره نمجون رو گرفتمبعد سه بوق جواب داد و ماجرا رو بهش گفتم و گفت الان میاد اونجا....(توضیح مختصر: عاغا اسمش نمجون عه اشتباه تایپی نیس:|~ و اینکه برادر سیهو عه)............بلاخره نمجون اومدقضیه رو براش تعریف کردیمنمجون:من تا جایی که میتونم کمکتون و ازتون محافظت میکنم...جیمین یکم فکر کن..شاید چیز مهم ترس یادت اومد..اصن یکم فک کن ببین میتونی بفهمی منظورش از آشنا ناشناس چیه؟_ن..نه نه الان به هیچ چیز جز ا/ت نمیتونم فکر کنم...هق...اگه بلایی سرش بیاد...هققق...نههههنمجون:آروم باش جیمین ا/ت حالش خوبهجیمین خواص چیزی بگه که با صدای جیغ همه به سمت صدا برگشت ویدیوهای مرتبط
ویدیوهای جدید