برخورد مردم با گرانی قبل انقلاب

بالاخره یک صبح بیدار می شویم و می بینیم که برف باریده. یک برف ساکت و آرام. همه جا را یک سکوت سفید فرا گرفته و دیگر نه خبری از خون و خون ریزی خواهد بود، نه صدای مسلسل، نه صدای زوزه ی گرگ ها ... بالاخره یک روز صبح بیدار می شویم و می بینیم که باران باریده. اشک ها را شسته، غم ها را برده و دکه های روزنامه فروشی و کلمات دروغ روزنامه ها را آب برده، همه جا تر و تازه شده و رنگین کمان ها بیرون زده اند و همه جا رنگ آرامش گرفته. بالاخره یک روز صبح بیدار می شویم و می بینیم که هوا آفتابی ست. دلمان گرم شده، پشتمان گرم تر. خوبی ها در تلالو خورشید می درخشند و بدی ها، درد می کشند و دختری به نام شادی، برایمان می رقصد و می رقصد. بالاخره یک روز از خواب بیدار می شویم، نمی دانم برفی باشد یا بارانی یا آفتابی، اما بالاخره یک روز از خواب بیدار میشویم️