فرشاد درویشی یک دوست ، رفیق ، برادر با چهره ای خندان و خوش اخلاق که خستگی نمی شناخت و در همه لحظات مثل یک آچار فرانسه به دنبال باز کردن گره ها و راه انداختن کارها بود ، شب های عملیات نیز علی رغم مخالفت فرماندهان حضوری فعال داشت ، در تابستان 1366 در همه تمرینات جسمی و کوه پیمایی ها همراه نیروها شرکت داشت تا مبادا به دلیل ناتوانی در پیمودن مسیر کوهستانی عملیات از لیست نیروهای خط شکن خط بخورد و شب هشتم تیر ماه 1366 به همراه نیروهای عملی کننده در تصرف ارتفاعات قشن شرکت نموده و در روی تپه با انفجار یک خمپاره همراه دوست عزیزش عبدالصاحب غلامی به قافله شهدا پیوست هیچگاه لحظات آخر را فراموش نمی کنم در حالی که از شدت خستگی به بدن فرشاد تکیه داده بودم فکر می کردم او هم برای رفع خستگی دراز کشیده است اما با سوال برادرش فرزاد که همراه ما بود با تکان دادن سینه وی آه از نهادم بلند شد چرا که فرشاد هم پر کشیده و دوستانش را در غم هجران خویش ...........
ژانر:

پاسخ به

×