فیک کوکی - آدم فروش - وانشات پارت 5

کوک داد زد : تو با چه جرئتی مال منو بغل میکنی ؟ +: خودم گفتم خب دوست پسرمه نمیتونه ؟ من راضی اون راضی ببخشید شما .... ؟ -: با زبون خوش برو تو ماشین +: من از پیش هاردین تکون نمیخورم و بعد یه بوسه کوچیک روی لپ هاردین گزاشتم کوک دستمو محکم گرفت و از تو بغل هاردین بیرون کشید با چشمای خیلی ترسناکش تو چشمام خیره شده بود : میفهمی داری چه غلطی میکنی ؟ پوزخند زدمو دستمو محکم از تو دستاش کشیدم بیرون : آره میدونم اون تویی که نمیدونی داری چیکار میکنی ... آشغال