غزل «می خواستم... نشد»... شعر و دکلمه از شبنم حکیم هاشمی

می خواستم... نشد....می خواستم خراب نگاهش شوم، نشدبیچاره ی دو چشم سیاهش شوم، نشد....می خواستم که در دل شب ها ستاره ایچرخان به گرد صورت ماهش شوم، نشد....می خواستم که وقت هماغوش او شدنحتی فدای حس گناهش شوم، نشد....گفتم به خود که همدم تنهایی اش شومبی چشمداشت پشت و پناهش شوم، نشد....می خواستم که حادثه باشم برای اوشیرین و تلخ قصهء راهش شوم، نشد....می خواستم به شیوهء ایثار و معجزهقبله برای قلب و نگاهش شوم، نشد....گفتم به خود همیشهء او می شوم ولیحتی نشد که گاه به گاهش شوم، نشد.....شعر و دکلمه از شبنم حکیم هاشمی ....موسیقی از محمد حسین رسول زاده....ضبط در استودیو فانوس....میکس و مستر در استودیو زئوس....طراحی کاور از علی نیکخواه ....دو نکته ی مهم:۱. این غزل در بعضی جاها در اینترنت به اسم کس دیگری منتشر شده و در واقع مورد دزدی ادبی قرار گرفته است. و البته بعضی از جاها نیز به اسم خودم نشر داده شده....۲. این غزل را سال ها پیش نوشته ام. و اگر می خواستم در حال حاضر آن را بنویسم قطعا بعضی از کلماتش را عوض می کردم.
ویدیوهای مرتبط