جیمین وارد میشود و ا.ت از اون طرف جیمین ا.ت دید واقعا ناراحت شد سریع چند نفرو صدا میکنه و میانو ا.ت میبرن بیمارستان ا.ت حالش بهتر میشه وقتی که ا.ت بیدار شدددددددددد ....... از زبان ا.ت صبح بیدار شدم دیدم خوابگاه نیستم در اون حال صورت کیوت جیمینا رو دیدم خواستم گازش بگیرم ولی سوال هایی که توی مغزم بود این اجازه ندادن که با صدای جیمین به خودم اومدم وااات من انقدر با خودم حرف زدم که نفهمیدم جیمین کی بیدار شد و کی صدام کرد واتت د فاخ الان چی بگم بهش ..... پایان دید ا.ت از دید جیمین خوابیده بودم که با پچ پچ کردن ا.ت بیدار شدم هی صداش میزدم جواب نمیداد باز صداش کردم جواب نداد برای ۳ بار صداش زدم نگام کرد و گفت : اممم .... چیزه .... من داشتم با خودم حرف میزدم ببخشید حواسم نبود منم گفتم : مشکلی نیست راستی چیزی از دیروز یادته ؟؟ ا.ت گفت : نه زیاد اخرین چیزی که یادمه این بود که داشتم اجرا میکردم و بعد یهو چشام سیاهی رفت همین منم گفتم : امممممم ....... فهمیدم من میرم دکترت رو صدا کنم ا.ت قبول کرد من رفتم پیش دکتر دکتر اومد ا.ت معاینه کرد و گفت: بله خانم ا.ت خوب هستن خداروشکر فقط زیاد کم اوردن خواهشن زیاد به خودتون فشار وارد نکنین ا.ت گفت : چشم دکتر و بعد ا.ت مرخصی شد از من تشکر کرد منم گفتم خواهش میکنم هر کی بود این کار رو میکرد و بعد سوار لامبورگینی هوراکان اس وس جی خودش شد و رفت منم رفتم خوابگاه و غذا خوردم و خوابیدم

پاسخ به

×