تصور کن جونگ کوک :: اگه کم توجهی کنی

عذر میخوام حالم زیاد خوب نی واس همین نمیت وید زیاد عاپ کنم سرت و تو گوشی فرو کردی .. - بیب نمیخوری؟‌ + دارم بازی میکنم بعدا .. - بازی مهم نیس اول غذاتو بخور + تو بخور من میخورم - بیب! + عهههه اخمی بهت کرد و ادامه ی غذاش و خورد .. سرگرم بازی بودی .. خیلی کیف میداد و یه جوری وابسته ش شده بودی .. + یااا بردممم - تموم شد؟ + میرم مرحله بعد .. بهش توجه ای نکردی و ادامه ی بازیت و رفتی .. نفساش به گوشت خورد که با تعجب بهش نگاه کردی .. + چیه؟ - نمیخوای تمومش کنی؟‌ + فقط همین یه مرحله .. لطفا! - بیب به گوشیت بیشتر تا من اهمیت میدی! + خو‌ من بازی دوست دارم! لبات بوسید و با خنده بهت نگاه کرد .. - منم تو رو دوست دارم! لبخندی زدی و برگشتی طرف گوشیت و باز شروع کردی .. - یا بسه تمومش کن! + لطفا لطفا لطفا تروخداااا کلافه بلند شد و تو اتاقش رفت .. تقریبا شب شده بود و تا راند ۷ و از ۱۵ رفته بودی .. با حس گرسنگی گوشی و‌ ول کردی و سمت اشپزخونه رفتی .. تازه موقعیت دستت اومد که شب شده .. یه چیزی خوردی و گوشیت و برداشتی و سمت اتاق رفتی .. خواب بود! اروم روی تخت پشت رو دراز کشیدی و نور گوشی و روشن کردی و شروع کردی .. ثانیه ی نگذشت که دستاش دورت حلقه شدن .. با صدای خواب الودش شروع کرد .. - بیب نمیخوای بخوابی؟‌ + ببخشید میرم بیرون اذیت میشی! - بیب میدونی .. مامانت قبلا بهت یاد نداده به شوهرت توجه کنی؟ + عام .. نمد - بهت نگفته وقتی کنارشی گوشیو و بزاری کنار .. + من .. - بهت نگفته وقتی کل روز با گوشیت ور میری و بهش توجه نمیکنی بجاش باید شب براش جبران کنی! + معذرت میخوام ولی خب .. این بازی جدیده! - من مهمتر از بازی نیستم! + خو‌.. گوشی و از دستت و کشید و‌خاموشش کرد .. از پشت بغلت کرد .. + عی .. -