پارت دوازده
من: ارن حالت خوبه؟!
ارن: اره^_^
من: خداروشکر
محیا: آآآآآخخخیییششششش،حموم چه حال دادا >_<
من: آفیت باشه^_^
محیا: ممنون
جان: آفیت باشه
محیا: ممنان
من: ستایش تو هم برو حموم یه ذره سره حال بشی^_^
ستایش: باشه، حوللهههه
من: الان حوله میدم
ستایش: ممنون
(ستایش رفت حموم من هم حوله دادم بهش)
من: ارن بعده ستایش تو برو حموم با جان برو که حواسش به زخمت باشه////؛
جان: من نمیتونم برم یکی دیگه بره *_*
من: جان؟! چرا نمیتونی؟!
جان: چون که نمیتونم *_*
من:-_-
ارن: عب نداره با....یوکی میرم
من: باشه
ستایش: رایکا حولمو میاری!!!!!!
من: الان
(۵دقیقه بعد.....)
من:خوابم میاد-~-
محیا:منم،خستم
ستایش:من رفتم بخوابم
لیوای:منمـــــــــــــــــ
جان:محیا ماهم بریم بخوابیمــــــ
محیا:بریمـــــــ
(فردای ان روز)
محیا:ااخخخیییی صبح بخیر خورشید....
من:سلام،صبح بخیر محیا....
ستایش:سلام من خیلی وقته بیدارم ()
محیا:پیسرا خیره سرشون پیسرن دیر تر از ما پاشدن'-'
من:ارن که زخمی شده حالش هم خیلی خوب نبود (๑˙˙๑)
محیا:اها،اره
ستایش:بچه ها...
بچه ها:بله
ستایش:یه واقعیتی رو میدونستین؟!
بچه ها:نه
ستایش:اگه نمیدونین من میگم.....من گشنمه_
محیا:وای چه واقعیتی آشکار شد-_-
من'-'
انیشتین:آه خدای من اینجا کجا است که من آمدم؟!آپا اینجا آینده است؟!یا گذشته؟!شاید هم حال!
محیا:عه انیشتین،سلام خوبی
انیشتین:شما کی هستید از جونه من چه میخواهید؟!
ستایش:تو اومدی بعد ما از تو چی میخوایم؟!
انیشتین:تو دیگر گوه نخور
محیا:او اوه اوه انیشتین فحش یاد گرفته_
من:چقدر بی ادب
ستایش:چی گفتی نفله؟!
انیشتین:گوه خوردم....
من:=_=
یوکی:سلام سلام سلام دخترا خو.....
ژانر:
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید ورود/عضویت